زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
یقـیناً آنچـنانکه زخـم دارد التهاب از پی دم آخر رسید و میرسد روز حساب از پی به زیر تـیغ میخـندم ولیکن گریه بارانم که دارد خندۀ گل گریۀ تلخ گلاب از پی بتاب از مکـه بر من آفـتاب عالم آرا که شب ظـلـمانی کـوفه نـدارد آفـتاب از پی اگر چه در به رویم بست کوفه با خودم گفتم که هر در بستنی بیشبهه دارد فتح باب از پی به یاد روزگاری که کنارت روز شب کردم محیطم کرد دلتنگی وآمد اضطراب از پی شدم تا سنگ باران امتداد سنگ را دیدم پس از پیشانیام پیشانی عالیجناب از پی به دست بـاد دادم الـسلامم راکه میدانـم یقینا خواهد آمد جانب کوفه جواب از پی لب خونین من نگذاشت تا لب تر کنم از آب جگر آهی کشید و خونجگر گردید آب از پی مرا خجلت ز زهرا میکشد زیرا که با دستم نوشتم نامهای که بیگمان دارد عذاب از پی حنا نایاب شد در کوفه وخون جبینم ریخت سپیدی محاسن بیگمان دارد خضاب از پی ز کوفه بیحیایی دیدم و آتش به جانم زد غم جانسوز بیبی زینب و بیبی رباب از پی به یاد اصغرت افتادم و گوش مرا پُر کرد صدای گریه طفلانه و لالای خواب از پی تمام ترسم از زیر گلوی شیرخوار توست کمان هر چه کشیده تر شود دارد شتاب از پی کمر بر قتل من بسته است فکر و ذکر ناموست که پیش روست هتک حرمت و بزم شراب از پی جسارت کار مرسوم است در کوفه چه باید کرد که خلخال آنکه برده میبرد قطعا نقاب از پی کـنـیز دخـترانت دخـترم شاید به کار آید که در لفافه دارد هر کنیزی انتخاب از پی سخن کـوتاه باید کرد آقـاجان حـلالم کن که قطعا روضههای باز دارد پیچ و تاب از پی |